آشنایی با معنی هنر و رابطه آن با زیبایی


هنر به زبان ساده فرایندی است که در آن، یک معنا یا احساس یا فرم در قالبی زیبا و با در نظر گرفتن اصول زیبایی شناسی بیان شده است. در نهایت بر عواطف و احساسات مخاطبان آن فرایند نیز اثر می گذارد. ریشه "هنر" در زبان سانسکریت به واژه سونره باز می گردد که در زبان پهلوی و فارسی امروز به شکل هنر تغییر یافته و پژوهشگران آن را به معنای انسان وارسته می دانند. هر چند تعریف هنر به این سادگی نیست و پیچیدگی های زیادی در آن وجود دارد اما معمولا آثار هنری در مواردی مانند استفاده از تخیل ، بیان احساسات ، نمایش عواطف و چند معنایی بودن وجه اشتراک دارند. گاهی برای این پدیده مرزبندی هایی مانند هنرهای زیبا و کاربردی در نظر گرفته می شود.

جذابيت و زیبایی

وقتي صحبت از جذابيت در هنر مي کنيم در حقيقت منظور ميزان مقبوليت يک اثر هنري در نگاه مخاطب است. جذابيت را مي توان کشش و کيفيت اثرگذاري، جذب يا القاي لذت اثر هنري يا اجزاي دروني آن بر مخاطب تعريف نمود. با اين تعريف، جذابيت و مقبوليت يک اثر هنري بستگي به روحيه و ديدگاه مخاطب آن نسبت به هنر دارد و نمي توان به آن به صورت مطلق نگاه کرد. از آن رو که تخيل يکي از مهمترين عوامل در شکل‌گيري اثر هنري است و همچنين آثار هنري از عاطفه و احساس هنرمند نيز سرچشمه مي‌گيرند در نتيجه پديده هنر که عنصر اصلي سازنده آن تخيل و عاطفه است، بي شک نمي‌تواند معنايي منجمد و تک بعدي داشته باشد. از اين جهت است که هر کس در برابر آثار هنري مي‌ايستد، دريافت و استنباط خاصي دارد و به طريقي جذب آن مي شود.

هنر نيز مثل همه جنبه هاي ديگر زندگي براي موفق بودن نيازمند جذابيت است. هنر خوب اگر بخواهد چيزي بيشتر از يك نمايش مصور خشك و بي‌روح باشد و اگر بخواهد در جريان زندگي نقش آفرين باشد، مي‌بايد جذاب باشد و به دنبال اين جذابيت، تاثيرگذار. لذت در شکل دهي به جذابيت هاي هنري يک عامل بحث برانگيز است. در حقيقت گاهي مرزهاي زيبايي و لذت نيز در تعاريف مربوط به هنر کاملا در هم مي آميزد و تشخيص آن سخت مي گردد. «زيبايي» هميشه جذاب و لذت بخش است و هنر نيز به واسطه همين ويژگي هميشه ارزشمند بوده است. اين زيبايي ساده هنر، در مقام توصيف بسيار سخت رخ مي نماياند. تئوريسين هاي فلسفه هنر، هنر را همچون مرواریدی توصيف مي كنند كه در درون پوسته سخت صدف تعريف جاي گرفته است. حال كه پرده برداشتن از ماهيت هنر به اين دشواري است چگونه مي توان پرسيد پس جذابيت هنر به چيست؟ فلسفه هنر و زيبايي شناسي فلسفي براي اين پرسش ها، پاسخهايي در آستين دارد. برخي فلاسفه و نظريه پردازان هنری سعي كردند با توسل به نظريه «لذت گرايي زيبايي شناسانه» (aesthetic hedonism) درمقام پاسخ به اين پرسش برآيند. فيلسوفاني چون هيوم، جان استوارت ميل، كانت وحتي شايد گادامر را بتوان در اين طيف قرار داد. اينان ارزش و جذابيت هنر را در «لذتي» كه از آن حاصل مي شود، مي دانند. چنين معياري براي ارزش گذاري هنر، منتقدان بسياري دارد و از دل استدلالهاي همين منتقدان نظريه «لذت گرايي زيبايي شناسانه» ، چارچوب نظري ديگري فراهم آمد كه «بيانگرايي زيبايي شناسانه» (aesthetic expressivism) خوانده شد و نويسندگان و نظريه پردازاني چون تولستوي و بندتوكروچه زير پرچم آن ايستادند. ادعا و استدلال اين طيف و دسته همان چيزي است كه به كرات شنيده ايم كه آنچه در هنر اهميت دارد «احساس» است. البته برانگيختن احساس يكي از راه هایی است كه هنر مي تواند به مخاطبانش «لذت» ببخشد ولي ادعاي اصحاب «بيانگرايي زيبايي شناسانه» چيزي بيش از اين است و آن اين كه «محتواي هنر احساس است». اما اين نظر منتقدان بسياري دارد كه بر اين باور هستند كه لذت، زيبايي، انگيزش احساس همگي ربط به ديدگاه و تجربه مخاطب دارد و جملگي با آنکه واجد ارزش چشمگيري هستند ولي با اين حال استناد به هيچ يك از آنها دليل جذابيت هنر در خالص ترين شكلش را آنطور كه شايسته و بسنده است تبيين نمي كند.

معنی هنر

درباره واژه مخاطب تعاريف گوناگوني از سوي كارشناسان ارائه شده است، از جمله اين كه «مخاطب كسي است كه داوطلبانه به محتوي رسانه معيني روي مي آورد»، گروهي از افراد كه ارتباط گر مي خواهد به آنها دسترسي يابد. در اين ميان مي توان دو گونه مخاطب را در هنر شناسايي کرد. مخاطب عام و مخاطب خاص. مخاطبان عام آن دسته از افرادي هستند که رويکردي نامتمرکز و غير منسجم نسبت به هنر دارند و عموما با بي توجهي نسبت به معيارهاي تخصصي به مقوله هنر مي نگرند. مخاطب خاص نيز طبيعتا به آن گروه از مخاطبان هنري گفته مي شود که با نگاه تخصصي و هدفمند به هنر يا اثر هنري نگاه مي کنند. "مخاطب عام، توده اي ناهمگون از «فرد» هاست كه به هر دليل رسانه اي خاص را برگزيده اند. حال آن كه سرنوشت رسانه ها به دست مخاطبان عام نيست، بلكه مخاطبان خاص مؤثر تر و قاطع تر عمل مي كنند. مخاطبان عام، همه مشتريان يا مصرف كنندگان يك رسانه هستند كه به حكم توافق سليقه، علاقه، نياز و احساسات خود، با رسانه ارتباط دارند، اما مخاطبان خاص گروهي كم تعداد هستند كه بنابر وظيفه و با نگاه ويژه مضمون رسانه ها را بررسي مي كنند. نوع عام، پرتعداد و توده وار و نوع خاص به نسبت گروه اول كم تعداد هستند. دسترسي به مخاطبان عام، دشوار و گاه ناممكن است اما نوع خاص شناخته شده هستند و جايگاه مشخصي دارند. نفوذ و قدرت مخاطبان عام در قبال رسانه، جزيي و گاه حد واكنش آنها به نخواندن، نديدن، نشنيدن و ارتباط نگرفتن با رسانه است، اما مخاطبان خاص قدرت قاطعي دارند و گاه ممكن است تا محو و تعطيل رسانه، قدرت نمايي كنند." 1 هرچند واکنش مخاطب تنها عامل ارزش گذاري يک اثر هنري نيست ولي در بحث جذابيت، بدون توجه به مخاطب اصولا ضرورتي براي بحث وجود ندارد. به همين علت شايد مناسبتر باشد كه از ديدگاه مخاطب هنر به تاثير هنر نظر افكنيم. مردم کتاب مي خوانند، داستان و رمان مي خوانند، فيلم مي بينند، سينما مي روند، به سفر و ديدن گالري ها مي روند و يا به آثار هنري، تئاتر يا موسيقي روي مي آورند . آن ها از انجام دادن اين کارها لذت مي برند و براي اين کار حاضرند وقت و سرمايه ي خود را هزينه کنند و علاوه بر ديدن و احساس عاطفه ي شخصي، مايلند راجع به آن حرف بزنند و نظر خود را به صاحب اثر يا ديگران بگويند. زيبايي، عنصر جداناشدني هنر است و جذابيت و زيبايي نيز با هم ارتباطي تنگاتنگ دارند. اما عوامل جذابيت در هنر چه چيزهايي هستند؟

گاهي مردم عامل جذابيت در هنر را مبتني بر نمايش موضوعات احساسي، عشقي يا جنايي مي دانند ولي در هنر هميشه اين گونه موضوعات را كه معمولا به عنوان جذابيت مي‌شناسند در اختيار نداريم، ولي گاه مي بينيم که بدون پرداختن به اين موضوعات نيز موفقيت و جذابيت آن کم نشده و حتي بيشتر هم مي شود. عده اي جذابيت هنر را نتيجه زيبايي مي دانند و معتقدند که «هنر زيبايي است» و از ويژگي هاي عامي که همه براي جذابيت هنر نام مي برند، ويژگي زيبايي آن است يا حتي ميگويند هنر يعني «هر چيز که ساخته ي آدمي و زيبا باشد» . زيبايي انسان را به خود جذب مي کند چرا که انسان ذاتا خواهان تکرار ديدن زيبايي يا شنيدن آن است . زشتي در مقابل زيبايي . زشت هر چيزي است که از ديدن دوباره ي آن دوري مي کنيم و کراهت داريم . دانش استتيک همواره يکي از حوزه هاي مهم مورد مناقشه و بحث بوده است. واژه ي استتيک را زيباشناسي معنا کرده اند. موضوع اصلي علم زيباشناسي، دادن پاسخ به ماهيت و چيستي هنر است. امروزه علم استتيک يا زيباشناسي، بخشي از رشته‌ي فلسفه است که به شرايط تشکيل آثار ادبي‌ـ‌هنري، ساختار آنان، رابطه‌ي ميان هنر و واقعيت، شرايط و اشکال نقد و تأثير زيبايي روي فرد و اجتماع مي‌پردازد.

علم زيبايي‌شناسي را فلسفه‌ي شناخت حسي نيز مي‌نامند. جذابيت، اصالت، عمق، وسعت، از جمله زمينه‌هاي قضاوت زيباشناسي در ادبيات، هنر، و فرهنگ هستند. اگر هنر را تلاشي براي خلق زيبايي بدانيم، متعاقباً لازم است، براي درک اين محصول ذهني، مفهوم جذابيت را نيز در پيوند با زيبايي مطرح کنيم. زيبايي نيز چون عشق، ترس، درد و ساير احساسات ديگر صرفاً مفهومي ذهني است. يعني در چارچوب بيولوژيکي هر ذهن و در رابطه ي مستقيم با داده هاي ذهني که در ذهن انباشته شده و آن را تشکيل داده اند بيان مي شود.

زيبايي و تناسب در هنر

فلاسفه کهن معتقد بودند که زيبايي اساسا از خواصي مانند تقارن و تناسب به وجود مي آيد. ارسطو اعتقاد دارد که فرم هاي اصلي زيبايي عبارتند از نظم و تقارن و تعين که علوم رياضي آن ها در درجات معيني مشخص مي کنند. آگوستين قديس که آثار خود را در قرن پنجم ميلادي نگاشته است مي گويد بر اثر تناسب است که اشيا زيبا جذاب به نظر مي رسند و اجزا همسنگ دو به دو در تقابل و توازن يکديگر قرار دارند. برخي از متفکران معتقدند که ادراک زيبايي مخصوص موجوداتي است که از قواي عقلي و ذهني بالاتري برخوردارند و هنگامي که ارسطو به علوم رياضي اشاره مي کند مي خواهد همين نکته را برساند. او مي گويد علوم رياضي نظم، تقارن و تعين را در درجات خاصي نشان مي دهند که ويژگي هاي اصلي زيبايي اند. ارسطو معتقد است که حيوانات در مورد لذات ناشي از درک هماهنگي و تناسب فاقد حسند و علت اين امر آن نيست که حواس آنان دقت لازم را ندارد، بلکه به خاطر آن است که از قواي عقلاني بايسته محرومند. شناخت ماهيت زيبايي نه تنها براي کساني که درباره مفهوم آن به انديشه ورزي يا تامل فلسفي مي پردازند بلکه براي خود هنرمندان نيز جالب توجه و در خور اعتناست. چرا که ممکن است کاوش براي تعريف زيبايي به کاوش براي دستورالعمل دستيابي به هنر جذاب تبديل شود. هنرمند خلاق پس از آنکه چيستي زيبايي برايش مشخص شود مي داند چه بايد بکند يا دست کم چه چيزي ممکن است جذاب تر باشد و مخاطبان بيشتري را جلب نمايد.

زيبايي و احساس در هنر

نمي توان منکر ارتباط ميان زيبايي و احساس شد. ما درباره عشق به زيبايي و لذت بردن از چيزهاي زيبا سخن مي گوييم. وقتي به قطعه موسيقي زيبايي گوش مي کنيم چه بسا احساس هاس عميق و شديدي به ما دست مي دهد و جذب آن مي شويم. "هيوم معتقد است که زيبايي و احساس نه تنها هم پيوند يکديگرند، بلکه مي گويد که احساس، ذات زيبايي است. بر آمد اين نگرش اين است که زيبايي نمي تواند در غيبت مشاهده گر مناسب وجود داشته باشد، مشاهده گري که به زعم هيوم بايد ذهني هوشيار و پذيراي احساس هاي ظريف داشته باشد." 2  گفته هاي هيوم و سانتايانا بر اين مسئله صحه مي گذارد که زيبايي در چشم مشاهده گر است و حاکي از اين نظر است که زيبايي خاصيتي ذهني است که درست مانند خواص شيريني و تلخي به حس چشايي شخص وابسته است. در حقيقت به گمان آن دو زيبايي صرفا يک ويژگي ذهني نيست بلکه خاصيتي است که در حس و احساس وجود دارد و آن لذتي است که ما احساس مي کنيم. گروهي ديگر از مخاطبان معتقدند که هنر هر آن چيزي است که وسيله ي پالايش، والايي و اعتلاي روح آدمي بشود; يعني هنر را صرفا هنر اخلاق گرا مي دانند و جذابيت هنر و مقبوليت آن را به اين دليل مي دانند که به اثر گذاري هاي مثبت اجتماعي، اخلاقي، آموزشي، تربيتي و . . . منجر مي شود . طرفداران اين نظريه از شعار «هنر براي اجتماع » جانب داري مي کنند. اشکال اين ديدگاه اين است که اخلاقيات و مسايل اجتماعي در همه ي هنرها به يک اندازه کاربرد ندارد که بتوان از آن به عنوان يک معيار جامع براي سنجش آثار هنري استفاده کرد . مثلا در شعر يا رمان يا سينما، ميزان اخلاق گرايي با هنري مثل خط يا معرق بسيار متفاوت است. در نتيجه گرايش اين گروه از مخاطبان به بخشي از هنر کمرنگ شده و ممکن است منجر به حمايت از گروهي از هنرها و ناديده گرفتن و عدم جذابيت نسبت به بخشي ديگر شود. نسخه برداري از طبيعت دليل جذابيت آن در گروه ديگري از مخاطبان هنر است. اين گروه معتقدند هنر نسخه برداري از اصل طبيعت است و هر چه در طبيعت وجود دارد، مي تواند در هنر هم مصداق داشته و ارزشمند باشد . حتي هوي و هوس، هواي نفس، ميل به جنايت و خون ريزي و ديگر صفات زشت و ناپسند چون وجود دارند، مي توانند آزادانه به تصوير کشيده شوند و عينا مثل يک هنر مقدس قابل احترام و تحسين باشند، چون آيينه ي تمام نماي حقيقت و واقعيت ها هستند. آن ها معتقدند که اگر الگوبرداري هنرمند از زندگي واقعي، باورپذير، منطقي و جذاب نباشد، اثر هنري به نظر ضعيف و ناقص خواهد بود . ريشه اين نظريه را بايد در ديدگاه هاي ارسطو بررسي کرد. او بر خلاف استاد خود افلاطون، که تقليد از طبيعت را کاري عبث و بيهوده مي شمرد، هنر را فعاليتي مي دانست که به منظور تقليد و محاکات از طبيعت انجام مي پذيرد. "ارسطو طبيعت را خوار نمي‌شمرد و عالم مثل افلاطوني را هم نپذيرفت. ارسطو در انديشه فلسفي خود براي توجيه طبيعت و معرفت ما به طبيعت از موجودات ماورايي افلاطوني عالم مثل استفاده نكرد. هر چند ارسطو همچون افلاطون معتقد بود علم راستين در درجه اول به كليات تعلق مي‌گيرد و نه به جزئيات، اما به نظر ارسطو اين كليات در همين عالم طبيعت و درون جزئيات بايد جستجو شوند بنابراين ارسطو هنري را كه از طبيعت تقليد مي‌كند، خوار نمي‌كند به شرطي كه هنر تقليد از عنصر كلي طبيعت را مقصود خود قرار دهد. ارسطو اظهار مي‌دارد كه تقليد در وجود انسان از زمان كودكي امري طبيعي است. تقليد يكي از روش‌هاي يادگيري انسان است كه براي او لذت‌بخش است، پس چرا همچون افلاطون، هنر را به خاطر تقليدي بودن نفي كنيم." 3 در دوران متاخر نظريه تقليد را نظريه بازنمايي هم خوانده اند و ابراز داشته اند که هر اثر هنري موضوعي از طبيعت بي جان و جاندار را منعکس مي کند يا باز مي نماياند. مثلا نقاشان در تابلوهاي خود مناظر کوهستان، دريا، رودخانه و غيره را باز مي نمايانند و حضور آن ها را در تابلوهاي خود تکرار مي کنند. بر همين قياس، يک نويسنده واقعيت هاي طبيعت، محيط زندگي آدميان و روابط متقابل آن ها را در داستان خود باز مي نماياند. بر اساس اين نظريه، جذابيت هنري هر اثر به دقت و ظرافت و ريزبيني هنرمند در امر بازنمايي بستگي دارد. گروه ديگري از مخاطبان معتقدند که هنر بيان احساس و عاطفه ي آدمي و برداشت او از زندگي و جهان هستي است در نتيجه هنري آنان را جذب خود مي کند که اين ويژگي را در درون خود داشته باشد. آنان معتقدند که لذت مشاهده يک اثر هنري، لذتي است که از کشف و شهود به مخاطب دست مي دهد و هنرمند يک نقال و روايتگر صرف نيست که مخاطب را به جادوي اثرش افسون کند و راه را برتخيل و تعقل او ببندد و تمام عقايد و نظريات و فلسفه ي خاص خود را به ذهن مخاطب تحميل کند و او را در منگنه ي بسته اي تحت فشار عقايد و آراي خود و شست و شوي مغزي قرار دهد . تنها در صورت برانگيختن احساسات، توجه و هم ذات پنداري با شخصيت هاست که مخاطب يک اثر را تا آخر ادامه داده و از خواندن، ديدن يا شنيدن آن لذت مي برد و اين کار را به ديگران نيز معرفي مي کند. هنرها عواطف را برمي انگيزند و در بسياري موارد انسان خود را به جاي شخصيت هاي يک اثر هنري احساس کرده با او هم دردي يا هم ذات پنداري مي کند و حتي درد و رنج او آدمي را محزون مي کند. تفاوت يک هنرمند با يک انسان عادي شايد در همين جا باشد . هنرمند از حادثه الگو مي گيرد، آن را با عواطف بسيار رقيق و احساسات و مکنونات قلبي خود پرورش مي دهد و داستاني از آن مي سازد که وقتي مخاطب آن را مي خواند از درک و دريافت احساس و تجربه يک زندگي تازه لذت مي برد. اينجاست که لذت بردن مخاطب منجر به بالا رفتن جذابيت يک اثر هنري و ميزان تاثيرگذاري آن مي گردد. در اين ديدگاه هنر بايد يک ارتباط احساسي مشخص بين هنرمند و مخاطب ايجاد کند. به طوري که مخاطب را تحت تاثير قرار دهد. بنابراين هنر واقعي بايد ظرفيت لازم براي جذب کردن مردم را داشته باشد. لئون تولستوي در کتاب "هنر چيست" براي تعريف اين ديدگاه مثالي مي‌زند: پسرکي که احساس ترس را پس از مواجهه با يک گرگ تجربه کرده، از تجربه‌اش براي تحت تاثير قرار دادن ديگران (به منظور وادار کردن آنها به احساس حالتي که او تجربه کرده‌است) استفاده مي‌کند. اين مثال بسيار خوبي از کار هنر است. اين ادراک زيبايي شناسانه تولستوي را به اين سمت برد که معيارهايي را درباره چيستي هنر، وسعت بخشد. او اعتقاد داشت که درک هنر شامل هرگونه فعاليت انساني مي‌شود که شخصي به وسيله نشانه‌هاي بيروني از خود بروز داده و احساساتي را که قبلا تجربه کرده نمايش مي‌دهد. اين هنر، به خاطر داشتن عنصر ارتباط، يک هنر جذاب و خوب است زيرا واضح، آشکار و صادقانه ‌است و بر نمايش احساسات متمرکز شده‌است. فرم و تکنيک و قالب يک اثر هنري نيز دليل جذابيت آن در نگاه برخي از مخاطبان است. به عنوان مثال ممکن است يک تابلوي نقاشي خوب که با تکنيک رنگ و روغن کار شده است چندان جذاب به نظر نرسد ولي خلق همان تابلو با تکنيک ديجيتال حساسيت و جذابيت هاي زيادي به همراه داشته باشد. يا مثلا در مورد رشته عکاسي سهولت انجام آن با اختراع ساده ترين و کوچکترين دوربين ها در دنياي امروز جذابيت بيشتر و در نتيجه حضور گسترده تر هنرمندان را در اين عرصه پديد آورده است. البته در اين ميان نمي توان تاثيرات تبليغات و اطلاع رسانى که امروزه اهميت به مراتب بيشترى نسبت به گذشته در زمينه جذب مخاطب پيدا كرده است را ناديده گرفت بديهي است که انتظارات افراد مختلف از مقوله هنر متفاوت است، ولي به نظر مي رسد هنري که بخش قابل توجه تري از انتظارات گروه هاي گوناگون مخاطبان را برآورده کند داراي جذابيت بيشتري خواهد بود.
 

جذابیت در هنر انیمیشن

هر رشته هنري امکانات و ابزارهاي خاص خود را براي برآورده کردن اين انتظارات دارد. در اين ميان انيميشن به عنوان يکي از زير شاخه هاي اصلي و در عين حال پرطرفدار صنعت فيلم جهان، مخاطبان گروه هاي مختلف سني را در برگرفته و بيش از ساير عرصه هاي سينما با تحولات تکنيکي اين حوزه همراه بوده است. اگر فيلم زنده دستاورد ابتداي شكل‌گيري سينما و در ادامه دوران كمال و پختگي آن بود، انيميشن دستاورد سينماي امروز جهان است و بلوغ و رشد آن قابليت‌هايي را فراروي صنعت سينما قرار داده كه براي استادان اوليه سينما چه بسا فقط آرزويي حسرت‌آميز بوده است. سينما با پيشرفت كنوني هنر انيميشن، وارد مرحله تازه‌اي از حيات خود شده است. حياتي كه بيش از همه از آن جهت مبارك است كه مي‌تواند بزرگ‌ترين عيب سينما را كه نمايش عيني زندگي با تقليد هرچه بيشتر از واقعيت و تمثيل و تخيل هرچه كمتر است بپوشاند و بر همين اساس، شايستگي بيشتري را براي بهره گرفتن از شاهكارهاي خيال انگيز دنياي رمان و ادبيات براي خود به ارمغان بياورد و به علاوه، رفته‌رفته دنياي ذهني مخاطب بزرگسال را به كودكان نزديك‌تر سازد. نشان دادن مفاهيم و پيام رساني از طريق ارتباط غيرکلامي، يکي از عناصر ايجاد جذابيت در يک فيلم انيميشن به شمار مي رود. پژوهش هايي که توس

برچسب ها : مهریار یزد نقاشی کارگردانی گرافیک بازیگری مجری گری گویندگی تله فیلم  #بازیگری در یزد #عکاسی در یزد#   انیمیشن # فیلمنامه نویسی 

فن بیان # متقاعدسازی# اصول و فنون مذاکره # 

مهریار

عضویت در خبرنامه



علاقه مند به داشتن اطلاعات کدام رشته هستید؟

اخبار موسسه دپارتمان زبان دپارتمان حقوق و وکالت دپارتمان هنر و رسانه